به نام عشق
امروز بیشتر از هر روزی تنهایی انسان را درک میکنم. تنهایی کسی که میخواهد به دنبال تکیهگاهی باشد اما نمییابد. سرابهایی که به امید آب حیات به سمتشان میرود اما جز تلاشی بیهوده و ناامیدی از تلاشی دوباره ارمغانی برایش ندارد.
نه اینکه مقصود نخواهد بود یا هدف دست نیافتنیست بلکه مسیر را اشتباه رفته است. باید به دنبال عقلی عاشق و دلی آشنا گشت نه اینکه به هر عقلی یا به هر عاشقی یا به هر کسی که خود را آشنا معرفی کرد دل بست و زمانها صرفش کرد تا بفهمد اشتباه کرده است. باید معیار داشت و همان ابتدا تشخیص داد. اینها در کنار هم مطلوب است و من در پی این مطلوب.
ندایی از درونم میگوید بیهوده تلاش مکن که چنین انسانی برای تعقل کردن در کنارش و عشق ورزیدن به دل آشنایش نخواهی یافت اما نمیخواهم باور کنم، نمیخواهم تسلیم شوم که من به عشق زندهام و چنین انسانی خود عشق و مسیر عشق است.
پینوشت: در احوالات دل خستهام خواستم اندکی بنویسم؛ عذرخواهم بابت مشکلات...