شاید بتوانم بگویم سهسالی میشود که روزهایی در تقویم به غیر از تولد اعضای خانواده و تعطیلیها برایم مهم شدهاست. روزهایی که از چهل سال پیش مردم کشورم آنها را به تقویم اضافه کردهاند. ۱۳ آبان یکی از این روزهاست.
شاید بتوانم بگویم سهسالی میشود که روزهایی در تقویم به غیر از تولد اعضای خانواده و تعطیلیها برایم مهم شدهاست. روزهایی که از چهل سال پیش مردم کشورم آنها را به تقویم اضافه کردهاند. ۱۳ آبان یکی از این روزهاست.
بیدار شدم؛ مثل هر روز.
ساعت ۶:۴۵؛ مثل هر روز.
بیمیل برای رفتن به مدرسه؛ مثل هر روز.
از دوستم خداحافظی کردم و به سمت خانه روانه شدم. پنج دقیقهای راه رفتم تا به نیمهی مسیرم رسیدم. از کنار مغازهها میگذشتم که صدای آهنگ پاپی من رو به خودش متوجه کرد؛ منبع صدا در مسیرم بود.